یازدهمین پیشوای شیعه، حضرت امام حسن عسکری (ع) در سال دویست و شصت هجری قمری به شهادت رسید و مقام امامت و رهبری امت به فرمان خداوند بزرگ به فرزند ارجمند وی حضرت مهدی (عج) انتقال یافت، روزی که امام پدر ارجمند خود را از دست داد، سن مبارک او از شش سال تجاوز نمی کرد، چون دشمنان امام (عج) هر لحظه در کمین او بودند و تصمیم گرفته بودند که به هر قیمتی به زندگی او خاتمه دهند، وی به فرمان خداوند از دیده مردم غایب گردید این غیبت تا مدتی به گونه ای بود که شیعیان خاص آن حضرت می توانستند مسائل مورد نیاز خود را به وسیله چهار نماینده خاص وی از حضرتش سؤال کنند و پاسخ آنها را به طور کتبی دریافت نمایند. این جریان تا سال سیصد و بیست و نه هجری قمری که مجموعا (69 سال) ادامه داشت.
غیبت صغری از سال دویست و شصت آغاز گردید و در سال سیصد و بیست و نه که سال وفات آخرین نماینده اوست پایان یافت.
غیبت امام از دیدگان ما به این معنی نیست که او در جهان دیگری جز این جهان زندگی می کند و یا وجود جسمانی او به وجود ناپیدایی مانند امواج "اثر" تبدیل گردیده است؛ بلکه معنی غیبت امام (عج) این است که او در میان مردم زندگی می کند و مردم وی را می بینند ولی نمی شناسند و از یک زندگی طبیعی برخوردار است.
اما چرا غیبت او طولانی است و فلسفه این غیبت ممتد چیست؟ در برابر این پرسش باید گفت، برنامه حضرت مهدی (عج) با برنامه پیامبران(ع) و سایر پیشوایان یک تفاوت کلی دارد و آن این است که برنامه وی قانون گذاری نیست؛ بلکه یک برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است؛ به این معنی که او مأموریت دارد تمام اصول تعلیمات اسلام را در جهان پیاده کند و اصول عدالت و داد و حق و حقیقت را در میان همه افراد بشر گسترش دهد.
درست است که پیامبران و امامان(ع) نیز قسمت هایی از این برنامه را اجرا کرده اند، ولی بر اثر نبودن آمادگی در بسیاری از مردم جهان، این موضوع جنبه جهانی و عمومی به خود نگرفت و پس از نفوذ بر شعاع معینی از جامعه های انسانی متوقف ماند.
تاریخچهی مسجد جمکران
آن چه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یکهزار سال پیش به فرمان حضرت بقیة الله، ارواحنا فداه، در بیداری - نه در خواب - تاسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلیگاه حضرت صاحب الزمان علیه السلام بوده است .
علامهی بزرگوار، میرزا حسین نوری، (متوفای 1320 هجری) در کتاب ارزشمند « نجم ثاقب »- که به فرمان میرزای بزرگ، آن را تالیف کرد و میرزای شیرازی، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: «برای تصحیح عقیدهی خود، به این کتاب مراجعه کنند تا از لمعان انوار هدایتش، به سر منزل یقین و ایمان برسند» تاریخچهی تاسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است :
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب« تاریخ قم» از کتاب« مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین - از تالیفات شیخ صدوق - بنای مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است :
شیخ عفیف صالح حسن بن مثلهی جمکرانی میگوید :
شب سهشنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان 393 هجری، در سرای خود خفته بودم که جماعتی به در سرای من آمدند . نصفی از شب گذشته بود . مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدی صاحب الزمان صلوات الله علیه، را اجابت کن که ترا میخواند .
حسن بن مثله میگوید: «من، برخاستم و آماده شدم» . چون به در سرای رسیدم، جماعتی از بزرگان را دیدم . سلام کردم . جواب دادند و خوشامد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (جمکران) است، آوردند .
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختی نهاده و فرشی نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهای نیکو نهاده و جوانی سیساله، بر روی تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیرمردی در مقابل او نشسته، کتابی در دست گرفته، بر آن جوان میخواند .
بیش از شصت مرد که برخی جامهی سفید و برخی جامهی سبز بر تن داشتند، بر گرد او روی زمین نماز میخواندند .
آن پیرمرد که حضرت خضر علیه السلام بود، مرا نشاند و حضرت امام علیه السلام مرا به نام خود خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم [6] بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت میکنی و ما خراب میکنیم . پنجسال زراعت کردی و امسال دیگرباره شروع کردی، عمارت میکنی . رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هر چه از این زمین منفعتبردهای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند ».
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حقتعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای ! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبه نشدهای! اگر از این کار بر حذر نشوی، نقمتخداوند، از ناحیهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد » .
حسن بن مثله عرض کرد: «سید و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است; زیرا، مردم، سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند».
امام علیه السلام فرمود: «تو برو رسالتخود را انجام بده . ما، در این جا، علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد . برو به نزد سید ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق ه ناحیهی اردهال که ملک ما است، بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصف رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند .
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سورهی حمد» و هفتبار سورهی « قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ » بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را، هفتبار بگویند .
و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در [ هنگام خواندن سورهی ] حمد چون به « إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ » برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن ، فاتحه را تا آخر بخوانند . رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند . تسبیح رکوع و سجود را نیز هفتبار بگویند . هنگامی که نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا اله الا الله) بگویند و تسبیح فاطمهی زهرا علیها السلام را بگویند . آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلش، صلوات الله علیهم، بفرستند .
و این نقل، از لفظ مبارک امام علیه السلام است که فرمود :
« فمن صلاهما، فکانما صلی فی البیت العتیق ؛ »
هر کس، این دو رکعت [ یا این دو نماز ] را بخواند، گویی در خانهی کعبه آن را خوانده است . .
حسن بن مثله میگوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان علیه السلام است .
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو !
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلهی جعفر کاشانی - چوپان - بزی است، باید آن بز را بخری . اگر مردم پولش را دادند، با پول آنان خریداری کن، وگرنه پولش را خودت پرداخت کن . فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن . آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعبالعلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد
آن بز، ابلق است . موهای بسیار دارد . هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی به اندازهی یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است .
آن گاه به راه افتادم . یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن [10]
حسن بن مثله میگوید: « من، به خانه رفتم و همهی شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد . نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم .
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم . پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام علیه السلام فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص شده است » .
آن گاه به نزد سید ابوالحسن الرضا رفتیم . چون به سرای وی رسیدیم، غلامان و خادمان ایشان گفتند :
« شما از جمکران هستید؟» . گفتیم: «آری .» . پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است . »
پس وارد شدم و سلام گفتم . جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید . پیش از آن که من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم . شخصی در عالم رؤیا به من گفت :
« شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان، از جمکران پیش تو خواهد آمد . آن چه بگوید، اعتماد کن و گفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است . هرگز، سخن او را رد نکن . » از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم .
حسن بن مثله، داستان را مشروحا برای او نقل کرد . سید ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند . سوار شدند . به سوی ده (جمکران) رهسپار گردیدند .
چون به نزدیک ده رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گلهاش را در کنار راه به چرا آورده بود . حسن بن مثله، به میان گله رفت . آن بز که از پشتسر گله میآمد، به سویش دوید . حسن بن مثله، آن بز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت : « به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گلهی من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هر چند خواستم که آن را بگیرم، میسر نشد » .
پس آن بز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند .
سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت .
آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند .
سید ابوالحسن الرضا ، زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانهی خود نگهداری کرد . هر بیمار صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها میمالید، در حال، شفا مییافت .
وقتى به تاریخ صدر اسلام و حتى قبل از آن مىنگریم، به خوبى مىبینیم که جبهه کفر و باطل براى مقابله با جبهه حق و نابودى آن، از هیچ اقدامى فروگذارى نکرده و در این راه حتى از کشتن پیشوایان دین نیز ابایى نداشته است. آنان به خوبى مىدانستند ادامه حکومت دنیایى و سیطره بر مردم و کسب منافع نامشروع، زمانى امکانپذیر خواهد بود که پیشوایان دین و هادیان حق را از سر راه خود بردارند؛ لذا شهادت ائمه علیهمالسلام در دستور کار خلفاى جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاکمان خودکامه را بیشتر مىکرد، وعده ظهور حضرت مهدى عجلاللّهتعالىفرجهالشریف به عنوان منجى و مصلح بود. از این رو خلفاى معاصر امام حسن عسکرى علیهالسلام، ایشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتى فرزند ایشان به دنیا مىآید، او را در همان ابتداى زندگى به شهادت برسانند.
بنابراین، بسیار طبیعى است که خداوند آخرین حجت خود را در پرده غیبت قرار دهد تا جان او حفظ شود و در موعد مقرر و زمانى که مردم آمادگى ظهور داشتند، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد نماید.
برخی از شیعیان در دوره کوتاه پس از درگذشت امام حسن عسکری، دچار تردید شدند و توقیعات امام زمان که عموما خطاب به شیعیان نوشته میشد و توسط نائبان خاص به اطلاع مردم میرسید، موجب تثبیت دوباره تشیع شد. امام زمان پس از درگذشت امام یازدهم، در غیبت صغری به سر برد و در این مدت، چهار نائب خاص، ارتباط شیعیان با امام زمان را آسان میکردند، اما با آغاز غیبت کبری در سال 329ق، ارتباط مستقیم شیعیان با امام زمان پایان یافت.
عناوین یادداشتهای وبلاگ